فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

فروغی بسطامی
فروغی بسطامی

کنون که صاحب مژگان شوخ از فروغی بسطامی غزل 512

غزل 512 ام از 549 غزلیات

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

1 کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

2 مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

3 چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی

4 مده به دست سپاه فراق ملک دلم را به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی

5 بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی

6 چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی

7 به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی

8 اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی

9 رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی

10 تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی

11 فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

شاعر شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی چه کسی است ؟

شاعر شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی فروغی بسطامی می باشد.

شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی چیست ؟

قالب شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی غزل است

مضمون اصلی شعر کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر