1 اکنون که روزگار به انصاف می نهد در دست تو زمانی جهانی به اختیار
2 بر عادت قدیم به انصاف و عدل کوش کز سروران رفته همین است یادگار
3 تا مایلی به مال، بلا همنشین تست کز بهر میوه سنگ خورد شاخ میوه دار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
1 کام روان باد دل شهریار بر همه کافی به جهان کامگار
2 عز فلک داور او رنگ بخش حرز ملک خسرو دیهیم دار
1 چون ترا غالیه بر گرد رقم ریخته اند بر زر روی من از اشگ درم ریخته اند
2 تا رقم زد خط رخسار ترا کاتب صنع عاشقان روح بر آن شکل رقم ریخته اند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به