1 اکنون که در رزق گشادست خداوند انصاف نباشدکه تو بر خویش ببندی
2 بر حالت خود گریه کنی روز قیامت بر حال تهیدست گر امروز بخندی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عید آمد و آفاق پر از برگ و نواکرد مرغان چمن را ز طرب نغمهسراکرد
2 بی برگ و نوا بود ز تاراج خزان باغ عید آمد وکارش همه با برگ و نواکرد
1 آراست عروسگل گلستان را آماده شو ای بهار بستان را
2 وقتستکه در سرود و وجد آرد شور رخگل هزار دستان را
1 بهگردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا جواهر خیز وگوهرریز وگوهربیز وگوهرزا
2 چو چشم اهرمن خیره چو روی زنگیان تیره شدهگفتی همه چیره به مغزش علت سودا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به