بحالی جبرئیل از عطار نیشابوری جوهرالذات 70

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بحالی جبرئیل آمد ز داور

1 بحالی جبرئیل آمد ز داور بگفت آدم نمود خویش بنگر

2 ببین تا بر سرت اکنون چه آمد ندیدی کین بلایت از که آمد

3 نگفتم مر ترا گندم مخور تو همی فرمان دیو انجام مبر تو

4 بگفتم مر ترا فرمان نبردی بقول دیو مر گندم بخوردی

5 ز فعل زشت شیطان در بلائی چنین استاده رسوا مبتلائی

6 نبردی هیچ فرمان خداوند فتادی این چنین مجروح در بند

7 کسی هرگز کند آنچه تو کردی که مر فرمان زخود راه ببردی

8 ز نافرمانی اکنون دور ماندی بماتم در میان سور ماندی

9 زنافرمانی اکنون خوار گشتی تو و حوّا چنین غمخوار گشتی

10 کنون این درد را درمان نباشد که کار حق چنین آسان نباشد

11 چو خود کردی و خود خوردی سرانجام بشد ننگ و بشد یکبارگی نام

12 ملایک درتو حیرانند جمله ز اندوه تو گریانند جمله

13 تمام حوریان از بهرت آدم در اینجا خون دل افشان دم دم

14 زمین و آسمانها در خروشست ز بهرت جمله چون دیگی بجوشست

15 ترا از ره ببرد و دادگندم فکندت ناگهان اینجایگه گم

16 ترا از ره ببرد آن زشت مکّار کند شیطان بعالم این چنین کار

17 ترا بد خصم آدم نفس و شیطان ترا افکنده از ره او بدینسان

18 ترا بُد دشمن و شد دوست اینجا وطن کرده درون پوست اینجا

19 ترا او دشمن است و خوار کردست چنین اینجایگه افگار کردست

20 ترا از ره ببرد و قول او گوش بکردی و شُدَت حق کل فراموش

21 بقول او خودت بر باد دادی تو قول حق زجان دادی ندادی

22 ز قول اوگنهکاری در این دم ز من بشنو درست اکنون تو آدم

23 ز قول او گنهکاری گنهکار بقول حق سزاواری سزاوار

24 ز قول او خود اندر چه فکندی که تاحیران و زار و مستمندی

25 ز قول او چنین رسوائی آدم چنین حیران دل و شیدائی آدم

26 ستاده آدم اندر نزد جبریل سیه رخ مانده او از سرّ تاویل

27 شده از دست کار و گشته افگار فرومانده ضعیف و خوار وبی یار

عکس نوشته
کامنت
comment