نه بی موجب به خاکم، از سم از عرفی شیرازی غزل 548

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

نه بی موجب به خاکم، از سم اسبش، نشان مانده

1 نه بی موجب به خاکم، از سم اسبش، نشان مانده سمند دولت مهری بر دل این ناتوان مانده

2 نهان گردیده جان در سینه از بیم نگاه او چو مرغی کو ز ترس ناوکی در آشیان مانده

3 شب از هجر تو بس دشوار جان دادم، بیا بنگر که آب حسرتم در چشم گریان همچنان مانده

4 فدای غمزه ات شد، هر که جانی داشت، چون عرفی به غیر خضر کو در دام عمر جاودان مانده

عکس نوشته
کامنت
comment