1 رویی نه که از هوای او بگریزم پشتی نه که با فراق او بستیزم
2 صبری نه که با وصال او بنشینم برگی نه که چست از سر او برخیزم
1 تا رهبر تو طبع بدآموز بود بخت تو مپندار که پیروز بود
2 تو خفته به عیش و شب عمرت کوتاه ترسم که چو بیدار شوی روز بود
1 بر هرچ نهم دل که چنان خواهد بود ایّامش از آن حال بگرداند زود
2 چون کار ز اختیار من بیرون شد تدبیر من و عهد تو کی دارد سود
1 ره پرخطر است زینهار آگه باش با هرک ره او طلبد همره باش
2 تسبیح و سجاده کفر و ایمان نبود مطلوب یکی است، راه گو پنجه باش