به سرنمی شود از از حکیم نزاری قهستانی غزل 11

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

1 به سرنمی شود از روی شاهدان ما را نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

2 غلام سیم برانم که وقت دل بردن به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

3 به راستی که قبا بستن و خرامیدن خوش آمده است ولیکن بلند بالا را

4 برو چو باز ندانی ترنج و دست آنجا که یوسف است ملامت مکن زلیخارا

5 نه هرشبی که به روز آورم کسی داند که هم ز درد دلی میبرم سویدا را

6 پدر مناظره می کرد گفتم ای بابا در علاج مزن درد بی مدوا را

7 بیار باده که بر عارفان حرام نشد حلال نیست ولی زاهدان رعنا را

8 عجب ز محتسب غلتبان همی دارم که خود همی خورد منع می کند ما را

9 نزاریا نفسی جهد کن که دریابی که دی گذشت و کسی درنیافت فردا را

عکس نوشته
کامنت
comment