- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مستور در ایام تو معذور نباشد هر چند که این ممکن و مقدور نباشد
2 ماقوت رفتار نداریم، اگر یار نزدیکتر آید، قدمی دور نباشد
3 مست می او گرد که مرد ره او را اول صفت آنست که مستور نباشد
4 بیسر و قدت کار طرب راست نگردد بیشمع رخت عیش مرا نور نباشد
5 با چشم تو خواهم غم دل گفت ولیکن وقتی بتوان گفت که مخمور نباشد
6 ما جنت و فردوس ندانیم ولیکن دانیم که در جنت ازین حور نباشد
7 از بوی سر زلف خودم صبر مفرمای کین تاب و توان در من رنجور نباشد
8 هرکس که به کفر سر زلف تو بمیرد در کیش من آنست که مغفور نباشد