نه کسی که باز پرسد از حکیم نزاری قهستانی غزل 9

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را

1 نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا

2 نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا

3 نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی نظری به حال یاران به از این کنند یارا

4 نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا

5 نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا

6 چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان اثری ز مهربانی نبود دل شما را

7 به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا

8 نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را

9 ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی چه شود که بر نزاری گذری کنی خدا را

عکس نوشته
کامنت
comment