- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را نه روز روشنی از پی شب سیاهی را
2 فغان که بر در شاهی است دادخواهی ما که از ستم ندهد داد دادخواهی را
3 گدای شهرم و بر سر هوای آن دارم که سر نهم به کف پای پادشاهی را
4 ز خسروان ملاحت کجا روا باشد که در پناه نگیرند بیپناهی را
5 به راه عشق به حدی است ناامیدی من که نا امید کند هر امید گاهی را
6 چگونه لاف محبت زند نظر بازی کز آب دیده نشستهست خاک راهی را
7 بزیر خون محبان که در شریعت عشق به هیچ حال نخواهم کسی گواهی را
8 نه من شهید تو تنها شدم که از هر سو به خاک ریختهای خون بیگناهی را
9 به یک نگاه ز رحمت بکش فروغی را مکن دریغ ز مشتاق خود نگاهی را