فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

فروغی بسطامی
فروغی بسطامی

نه دست آن که بگیریم زلف از فروغی بسطامی غزل 41

غزل 41 ام از 549 غزلیات

نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را

1 نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را نه روز روشنی از پی شب سیاهی را

2 فغان که بر در شاهی است دادخواهی ما که از ستم ندهد داد دادخواهی را

3 گدای شهرم و بر سر هوای آن دارم که سر نهم به کف پای پادشاهی را

4 ز خسروان ملاحت کجا روا باشد که در پناه نگیرند بی‌پناهی را

5 به راه عشق به حدی است ناامیدی من که نا امید کند هر امید گاهی را

6 چگونه لاف محبت زند نظر بازی کز آب دیده نشسته‌ست خاک راهی را

7 بزیر خون محبان که در شریعت عشق به هیچ حال نخواهم کسی گواهی را

8 نه من شهید تو تنها شدم که از هر سو به خاک ریخته‌ای خون بی‌گناهی را

9 به یک نگاه ز رحمت بکش فروغی را مکن دریغ ز مشتاق خود نگاهی را

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را

شاعر شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را چه کسی است ؟

شاعر شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را فروغی بسطامی می باشد.

شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را چیست ؟

قالب شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را غزل است

مضمون اصلی شعر نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر