نه بخت آنکه شبی با از جهان ملک خاتون غزل 1064

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نه بخت آنکه شبی با تو روبرو بنشینم

1 نه بخت آنکه شبی با تو روبرو بنشینم نه دل دهد که به جای تو دیگری بگزینم

2 زحال زار من ای هر دو دیده ام خبرت نیست که نیست در غم تو غیر آه و ناله قرینم

3 برفتی از برم ای ماه سروقد گل اندام بگو که باز کی آن روی دلستان تو بینم

4 بر آسمان شدم افغان ز روز هجر و جدایی فراغتیست به وصلت مرا ز ملک زمینم

5 تراست شادی ایام وصل دلداران ترّحمی بکن آخر که در فراق حزینم

6 تراست از من مسکین فراغتی چه توان کرد من بلاکش بیچاره در فراق چنینم

7 به غیر تلخی هجران ندیده ام به جهان هیچ اگر سؤال کنندم به روز بازپسینم

عکس نوشته
کامنت
comment