نه همین مهر تو آمیخت از آشفتهٔ شیرازی غزل 935

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

نه همین مهر تو آمیخت بآب و گل من

1 نه همین مهر تو آمیخت بآب و گل من که مخمر شده زآغاز زمهرت دل من

2 دل من مشگل من بود همانا بجهان تا نشد خون دل من حل نشد این مشگل من

3 تو بدل اندری و دل همه جا در پی تست چند غفلت کند از خویش دل غافل من

4 بهر دستان تو آریم بهر دستان چون ناخن از خون کسان رنگ مکن قاتل من

5 دوش عشق تو ندا داد بآواز بلند منم آن دجله که شد بهر فنا ساحل من

6 تخمها کشته حریفان و درودند بکام تخم ناکشته خدا را چه بود حاصل من

7 ندهم دامنت از دست من ای دست خدا گر تو گوئی برو آشفته نه ای قابل من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر