1 نه همین تنها مرا چون شمع، آتش قوت کرد داد تا آبی جهان، خون در دل یاقوت کرد
2 عمر از بس تلخ شد بر اهل عالم، شوق مرگ خضر را چون اهل کشتی، زنده در تابوت کرد
3 نیک و بد را فرق را فرق نتواند کند از یکدگر پیری از بس این جهان کهنه را فرتوت کرد
4 گر دل صد پاره ی مرغی به نوک خار دید باغبان این چمن آن را خیال توت کرد
5 هند شد همدوش عرش از کبریای من سلیم جلوه ی من عرصه ی لاهور را لاهوت کرد