نه در کوه این صدا از تیشهٔ فرهاد از جامی غزل 203

نه در کوه این صدا از تیشهٔ فرهاد می‌خیزد

1 نه در کوه این صدا از تیشهٔ فرهاد می‌خیزد ز سنگ و آهن از درد دلش فریاد می‌خیزد

2 خیال عارض و بالای تو تا بسته‌ام با خود ز باغ خاطرم گل می‌دمد شمشاد می‌خیزد

3 به گلگشت چمن چون می‌نشینی بر سر سبزه به تعظیم قدت سرو از زمین آزاد می‌خیزد

4 ز تو نالم نه زان غمزه چو خونم بی‌گنه ریزد هلاک صید نی از خنجر از صیاد می‌خیزد

5 مجو افسانه درد از دلی کز غم نشد رخنه نفیر چغد کی از خانه آباد می‌خیزد

6 چو می‌آید ز تیغت بر اسیری زخم بی‌رحمی ز جان هر اسیر آواز رحمت باد می‌خیزد

7 غزل را از غم عشق بتان ده چاشنی جامی سرود دردناک از سینه ناشاد می‌خیزد

عکس نوشته
کامنت
comment