1 مرا دل نه و دردهای دلی که عاجز شدستم ز درمان خویش
2 ندانم من خسته آن کیم؟ که باری نیم بی گمان آن خویش
3 تن و جان خود می خورم در عنا چو شمعم همه ساله مهمان خویش
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
1 شش جهت ملک را کار یکی در ده است کز پس هفتم قران ملک به دست شه است
2 مادر هفت آسمان گر چه همه فتنه زاد تا به مراد دلش حامله شد نه مه است