من نه آنم به حقیقت از حکیم نزاری قهستانی غزل 1195

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری

1 من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری بی خبر باش گر از من خبری می داری

2 باز پرداخته ام دانش خودبینی خویش از من ای یار نیاید که به من هیچ آری

3 خودی تو همه هیچ است همه گویی او بود پس چرا هیچی خود با همگی نسپاری

4 با کسی باش که پاینده جز او نیست کسی عمر حیف است که بیهوده به خود بگذاری

5 صدق در تولیت صادق و ذریت اوست نیست در رقعه ی فیروزه و در زنگاری

6 چیست در عالم دنیا روش زنده دلان دوستی باشد و دل جویی و مردم داری

7 عالم معرفت از اول و آخر بیرون ست نه از آنها که تصور کنی و پنداری

8 گر بهشت است مراد تو ز طاعت هیهات تو نیابی چه بود وای زهی بی کاری

9 ترک این وسوسه گیرم ره تحقیق روم شرح آن خود نتوان داد ز بس بسیاری

10 مثل زاهد و زنگی و مناجات و کلیم وصف حال است به ممثول غلو نشماری

11 با دل آرام من ای باد صبا گو زنهار الله الله ز نزاری نکنی بیزاری

12 پیر مولای توام نیز و به عفوت واثق چه کنم گر نکنم بر در مولا زاری

عکس نوشته
کامنت
comment