- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه صیدی جان برد از صیدگاه چشم فتانت نه تیری کم شود از ترکش پرتیر مژگانت
2 ندارد چشمه وصلت نشان چون نسپرد جانرا خضر هم تشنه لب در جستجوی آب حیوانت
3 مکن دست رقیبان را به خود گستاخ میترسم گل از بسیاری گلچین نماند در گلستانت
4 نجویم بهر گلگشت چمن از قید آزادی که خوشتر باشدم از طرف گلشن کنج زندانت
5 تو دادم میدهی داد از تو گر خواهم دریغ اما ندارم دست گستاخی که آویزم بدامانت
6 تغافل پیشه یارا چون ننالم از تو دیری شد که محرومم ز جور آشکار و لطف پنهانت
7 تو از می با حریفان در چمن سرخوش چه غم داری که از حسرت دهد مشتاق جان در کنج زندانت