- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه در وصال تو بختم به کام دل برساند نه در فراق تو چرخم ز خویشتن برهاند
2 چو برنشیند عمرم مرا کجا بنشیند اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
3 زمن مپرس که بیمن زمانه چون گذرانی از آن بپرس که بر من زمانه میگذراند
4 مرا مگوی ز رویم چه غم رسیده به رویت رسید آنچه رسید و هنوز تا چه رساند
5 دلی ببرد که یک لحظه باز مینفرستد غمی بداد که یک ذره باز مینستاند
6 مرا به دست تو چون عشق باز داد وفا کن جفا مکن که همیشه جهان چنین بنماند
7 ببرد حلقهٔ زلفت دلم نهان زد و چشمت چنانکه بانگ برآمد که این که کرد و که داند
8 به غمزه چشم تو گفتش که گر تو داری ورنه من این ندانم و دانم به کارهای تو ماند