به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از از قاآنی غزل 64

به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی

1 به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی به حکم آنکه جهان پیر‌ گشته و تو جوانی

2 ستاره‌ای نه مهی نه فرشته‌ای نه گلی نه که هرچه گویمت آنی چو بنگرم به از آنی

3 که‌ گفت راحت روحی نه راحتی که بلایی که گفت جوشن جانی نه جوشنی که سنانی

4 ز خط و خال تو بردم‌‌ گمان که آهوی چینی چو پنجه با تو زدم دیدمت که شیر ژیانی

5 فتد که آیی و بنشینی و می آرم و نوشی به پای خیزی و بوسی دهّی و جان بستانی

6 جهان به‌روی تو تازه است و جان به بوی تو زنده جهان جان تویی امروز از آنکه جان جهانی

7 همین نه آفت شهری که آفت دل و دینی همی نه فتنهٔ ملکی که فتنهٔ تن و جانی

8 ترا ذخیرهٔ راحت شمردم از همه عالم چو نیک‌دیدمت آخر نیی ذخیره زیانی

9 امان خلق نیی از برای خلق عذابی بهار عیش نیی در فنای عیش خزانی

10 به نام ماه زمینی به بام مهر سپری ز روی باغ جنانی به خوی داغ جهانی

11 به قهر گفتمش آخر صبور بی‌تو نشینم به خنده‌ گفت صبوری ز چون منی نتوانی

12 خلاف شرط ادب هست ورنه همچو اسیران به سوی خود کشمت با کمند جذب نهانی

13 منم حجاب ره تو چه باشد ار ز عنایت مرا ز من برهانی به خویشتن برسانی

14 تو ای ستارهٔ خاکی ز چهر پرده برافکن که پردهٔ مه و خورشید و اختران بدرانی

15 چگونه در سخن آید حدیث روی نکویت که حدّ حسن تو برتر بود ز درک معانی

16 ز بیخودی شبی آخر دو طرهٔ تو بگیرم بخایمت لب ‌و دندان چنانچه دیده و دانی

17 کتاب شعر تو قاآنی ار بجوی نهد کس ز آب یک دو قدم بیشر رود ز روانی

عکس نوشته
کامنت
comment