- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی به حکم آنکه جهان پیر گشته و تو جوانی
2 ستارهای نه مهی نه فرشتهای نه گلی نه که هرچه گویمت آنی چو بنگرم به از آنی
3 که گفت راحت روحی نه راحتی که بلایی که گفت جوشن جانی نه جوشنی که سنانی
4 ز خط و خال تو بردم گمان که آهوی چینی چو پنجه با تو زدم دیدمت که شیر ژیانی
5 فتد که آیی و بنشینی و می آرم و نوشی به پای خیزی و بوسی دهّی و جان بستانی
6 جهان بهروی تو تازه است و جان به بوی تو زنده جهان جان تویی امروز از آنکه جان جهانی
7 همین نه آفت شهری که آفت دل و دینی همی نه فتنهٔ ملکی که فتنهٔ تن و جانی
8 ترا ذخیرهٔ راحت شمردم از همه عالم چو نیکدیدمت آخر نیی ذخیره زیانی
9 امان خلق نیی از برای خلق عذابی بهار عیش نیی در فنای عیش خزانی
10 به نام ماه زمینی به بام مهر سپری ز روی باغ جنانی به خوی داغ جهانی
11 به قهر گفتمش آخر صبور بیتو نشینم به خنده گفت صبوری ز چون منی نتوانی
12 خلاف شرط ادب هست ورنه همچو اسیران به سوی خود کشمت با کمند جذب نهانی
13 منم حجاب ره تو چه باشد ار ز عنایت مرا ز من برهانی به خویشتن برسانی
14 تو ای ستارهٔ خاکی ز چهر پرده برافکن که پردهٔ مه و خورشید و اختران بدرانی
15 چگونه در سخن آید حدیث روی نکویت که حدّ حسن تو برتر بود ز درک معانی
16 ز بیخودی شبی آخر دو طرهٔ تو بگیرم بخایمت لب و دندان چنانچه دیده و دانی
17 کتاب شعر تو قاآنی ار بجوی نهد کس ز آب یک دو قدم بیشر رود ز روانی