منزل نکرده دل هنوز اندر حریم سینه از جامی غزل 628

منزل نکرده دل هنوز اندر حریم سینه ام

1 منزل نکرده دل هنوز اندر حریم سینه ام عشق تو در دل داشت جا من عاشق دیرینه ام

2 از دل خراش افغان من تیغت به خونم تیز شد تیغ تو را سوهان بود گویی خراش سینه ام

3 من دانه چین مرغی نیم کایم به دام کس فرو سیل بلا و تخم غم بس باشد آب و چینه ام

4 وقت خطیب شهر ما خوش کو به رغم محتسب یکسر برد تا پای خم از مسجد آدینه ام

5 از بس که جرعه بر سرم ریزند مستان لبت هست از پلاس میکده آلوده تر پشمینه ام

6 در گریه عمر آمد به سر وز شوق لعلت سینه پر صد گنج گوهر ریختم خالی نشد گنجینه ام

7 جامی نبیند چشم جان جز عکس ساقی ازل تا داد پیر میفروش از جام می آیینه ام

عکس نوشته
کامنت
comment