1 از بلندی نه بر او راه دعای مستجاب وز حضیضی نه در او راه قضای کردگار
2 کوه در بلای او باشد بسان پای مور دشت در پهنای او باشد بسان چشم مار
3 وهم یابد رنج اگر ماند به عرضش در گذر چشم یابد درد اگر یابد به طولش در گذار
1 ای شب خجل ز مویت گل تنگ دل ز رویت کوثر عرق گرفته از شرم خاک کویت
2 ماییم و خشک جانی بر کف نهاده پیشت یا رحمت است رایت یا کشتن آرزویت
1 زان دل ز من ای سرو سهی! نستانی خواهی که ز من دل تهی نستانی
2 تا لب ندهی دل ز رهی نستانی اینست سخن تا ندهی نستانی
1 چه شب است این که درو خون ستم ریخته اند بر شکر ریز دعا زر کرم ریخته اند
2 موکب قدر رسید و به ره قدر سپاس آب صد جشن جم و عید حرم ریخته اند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به