1 هر سنگ ریزه، طور تجلی نمی شود هر عنکبوت، ناقه ی لیلی نمی شود
2 ایمن بود ز هر خللی جوهر سخن مضمون تازه، کهنه چون دعوی نمی شود
3 جام شراب و سیر گلستان چه فایده خاطر به هیچ بی تو تسلی نمی شود
4 عیسی اراده داشت که اصلاح آن کند خندید زخم تیغ تو، یعنی نمی شود!
5 کار مرا حواله به مژگان او کنید زخمم رفو به سوزن عیسی نمی شود
6 یارب چه حالت است که مجنون سلیم شد بیگانه از جهان و ز لیلی نمی شود