- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه هر مهی روش مهرگستری داند نه هر که خواجه شود بنده پروری داند
2 هزار شیوه بکار است دلربایان را نه هر که برد دلی رسم دلبری داند
3 بآن صنم ره و رسم وفا چه آموزم که مهر خود روش ذرهپروری داند
4 خوشست ناله و فریاد دادخواهانش وگرنه خسرو من دادگستری داند
5 بجام و آینه تا ننگرند آخر کار نه جم جمی نه سکندر سکندری داند
6 دلم ربود و رخ از من نهفت و حیرانم که نیست او پری و شیوهپری داند
7 گرت دلیست بمعشوق و دلستانی ده که قدر گوهر یکدانه گوهری داند
8 خبر ز عشق ندارد کسی که رونق دهر ز گردش فلک و ماه مشتری داند
9 غنی ز سیم و زر از فیض مستیم ورنه گدای کوی مغان کیمیاگری داند
10 کشد زاده خود را ز کین مدار طمع که آسمان پدری خاک مادری داند
11 مپرس از ستم یار جز ز من مشتاق که هم پری زده خوی به پری داند