نه آسان زان سر کو عاشق از جویای تبریزی غزل 675

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید

1 نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید

2 مجسم گشته حسن معنی گلشن به آیینی که بو از گل به رنگ لیلی از محمل برون آید

3 چنان در سینه‌ام بر روی هم بنشسته گرد غم که اشک از چشم گریان مهره‌های گل برون آید

4 شبی کز یاد رخسارش کند دل مجلس‌آرایی ز لب آهم چو دود شمع از محفل برون آید

5 نمی در سینه‌ام نگذاشت سوز غم مگر زین پس ز چشمم در لباس اشک خون دل برون آید

6 همین دل مرد را در خاک و خون عجز غلتاند برآید با دو عالم گر کسی با دل برون آید

7 ز فیض گریه بار غم شود چندان سبک جویا که اشک از دیده گویی عقده‌های دل برون آید

عکس نوشته
کامنت
comment