نامسلمان پسری خون دلم از محتشم کاشانی غزل 46

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب

1 نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب

2 کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب

3 شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست می‌کند دست به خون ملک‌الموت خضاب

4 چهرهٔ هجر به خواب آید اگر عاشق را کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب

5 لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب

6 تو که داری سر شاهنشهی کشور دل فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب

7 محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب

عکس نوشته
کامنت
comment