- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب
2 کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب
3 شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست میکند دست به خون ملکالموت خضاب
4 چهرهٔ هجر به خواب آید اگر عاشق را کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب
5 لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب
6 تو که داری سر شاهنشهی کشور دل فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب
7 محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب