نوبهار و عشق و مستی، خاصه از سلمان ساوجی غزل 21

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب

1 نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب می‌کند، بنیاد مستوری مستوران، خراب

2 غنچه مستور صاحبدل، نمی‌بینی که چون بشنود، بوی بهار، از پیش بردارد نقاب

3 بوی عشرت در بهار، از لاله می‌آید که اوست در دلش، سودای عشق و در سرش جام شراب

4 دور باد، از نرگس صاحب نظر چشم بدان کو چو چشمت، بر نمی‌دارد سر از مستی و خواب

5 مدعی منعم مکن، در عاشقی، زیرا که نیست عقل را با پیچ و تاب زلف خوبان، هیچ تاب

6 چشم نرگس، دل به یغما برد و جان، گرمی برد ترک سرمست معربد را، که می‌گوید جواب؟

7 ای بهار روی جانان! گل برون آمد ز مهد تا به کی باشد گل رخسار از ما، در حجاب؟

8 نخسه حسن رخت را عرض کن بر جویبار تا ورق‌های گل نسرین، فرو شوید به آب

9 بلبلان اوصاف گل گویند و ما وصف رخت ما دعای پادشاه کامران کامیاب

10 سایه لطف الهی، دندی سلطان که هست آسمان سلطنت را رای و رویش آفتاب

عکس نوشته
کامنت
comment