نه درد دلم را دوا می از جهان ملک خاتون غزل 1375

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نه درد دلم را دوا می کنی

1 نه درد دلم را دوا می کنی نه بر گفته ی خود وفا می کنی

2 نه یک شب به حالم کنی رحمتی نه فکری ز روز جزا می کنی

3 نه کام دلم یک نفس می دهی نه از بند جورم رها می کنی

4 چرا زخم بر دوستان می زنی چرا کام دشمن روا می کنی

5 به خون غریبان کمر بسته ای مکن جان مکن جان خطا می کنی

6 جفا با اسیران مسکین چرا به کام دل ناسزا می کنی

7 فغانی برآرم ز جور تو من بگویم که با من چه ها می کنی

8 چو جان در وفایت دهم مردوار جفا با من آخر چرا می کنی

9 تو را در جهان نیست عیبی جز این که بیداد بر آشنا می کنی

عکس نوشته
کامنت
comment