نه قبول کرده از حکیم نزاری قهستانی غزل 1163

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

نه قبول کرده بودی که ز عهد برنگردی

1 نه قبول کرده بودی که ز عهد برنگردی چه گناه کردم آخر که خلافِ عهد کردی

2 به کجا روم زکویت به که التجا نمایم که تو حیاتِ جانی که توم دوایِ دردی

3 من و دانش و محبت تو و هرچنان که خواهی چه کری کند به خونم که تو آستین نوردی

4 نتوان به حیله بردن نه محبت از دلِ من نه ز زلفِ شب سیاهی نه ز رویِ روز زردی

5 نه ملامتِ احبّا نه علامت اطبّا که نه آن حرارت است این که ز دل رود به سردی

6 به وفا و عهد واجب شده سعی و جهد بر من مگر این قدر نتوانم که به سر برم به مردی

7 به دو چشم گفتی اول بخورم غمِ نزاری چو بدان رسید یک جو غمِ کارِ ما نخوردی

عکس نوشته
کامنت
comment