1 نه کار به آب دیده بر می آید نه کام دل رمیده بر می آید
2 نه زندگیی به خوشدلی می گذرد نه جان به لب رسیده بر می آید
1 نه چو رخت ماه سخنگو بود نه چو قدت سرو سمن بو بود
2 سرو بنا از بر چشمم مرو سرو همان به که بر جو بود
1 می فرستد هزار حمد و ثنا مختصر بی تکلف اطناب
2 طرفه کنکاجگیم روی نمود این زمان چون درآمدیم از خواب
1 کجاست در همه ملک جهان سلیمانی که مهر دل نسپارد به دست شیطانی
2 به امر نافذ چون باد را دهد فرمان چرا نه دیو هوی راکند به زندانی