1 بیتحفه نبرد اگرچه زین خسته نهاد پیغام رسان رقعه به ان بحر و داد
2 چشمی به سواد رقعه بنده نکرد کاهی به بهای تحفهٔ بنده نداد
1 باز آفتی به اهل جهان از جهان رسید کاثار کلفتش به زمین و زمان رسید
2 باز آتشی فتاد به عالم که دود آن از شش جهت گذشت و به هفت آسمان رسید
1 من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا ورنه شهبازی ز چنگت میکشد بیرون مرا
2 زود میبینی رگ جانم به چنگ دیگری گر نوازش میکنی زین پس به این قانون مرا