نه توبه زاهد پیمانه از آشفتهٔ شیرازی غزل 774

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

نه توبه زاهد پیمانه بد که بشکستم

1 نه توبه زاهد پیمانه بد که بشکستم نه عهد با تو که پیمان به میْ‌کشان بستم

2 اگرچه رشته جان بافته به مهر جهان بریدم از همه عالم به دوست پیوستم

3 غبار گشتم و افتادم از پی محمل گمان مدار که یک لحظه بی‌تو بنشستم

4 شدم به بتکده و سجده بر صنم بردم گسسته سبحه و زنار بر میان بستم

5 چگونه دست به داور برم به خون‌خواهی اگر که دامنت افتد به حشر در دستم

6 برو تو زاهد و منعم مکن ز باده‌پرستی که من شفیع گنه‌پیشگان به روز الستم

7 علی ولی خدا آن پناه آشفته که از طفیلش دعوی کنم که من هستم

عکس نوشته
کامنت
comment