- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ آن دهان شیرین کس را عیان نباشد تو کوزه نباتی زانت دهان نباشد
2 گیرم که سازم از نوه همچون قلم زبانی نام لب تو بردن حد زبان نباشد
3 بر لوح چهره اشکم خطها کشد به سرخی زینسان محرر آنرا خط روان نباشد
4 سوزم به آه سینه جانهای دردمندان تا بر در تو جز من کس جان فشان نباشد
5 دل ز آن میان نیابد هرگز نشان بجستن بر تن منبران را از مو نشان نباشد
6 از آه من به بستان دور از تو بر درختان مرغی نگشته بریان در آشیان نباشد
7 نتوان کمال بستن طرف از میان خوبان جان و سری که داری تا در میان نباشد