- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کس را فلک ز دست حوادث امان نداد عنقاست داد او که ازو کس نشان نداد
2 مرغی که بی مراد بر این آشیان نشست او را جز از مضیق زوال، آشیان نداد
3 بر شاخ عمر هیچ کسی غنچه ای ندید کان غنچه را بهار به دست خزان نداد
4 فرسود عمر خلق بر امید سود او وین ساده جز به مایه اصلی زیان نداد
5 برخوان او نواله خوش هست لیکن او کس را ز خوان، نواله بجز استوان نداد
6 بس کس که کرد دیده خود خانی از سرشگ کین نیلگون سپهر مرا ملک خان نداد
7 گو کیست کز سپهر نمی دید و خون نخورد؟ یا کیست کز زمانه جوی خورد و جان نداد؟
8 مسکین جهان چگونه دهد جامه ای کزان؟ یک ریشه نقش بند به دست جهان نداد
9 از صرف روزگار مجوی ای مجیر هان چیزی که او به هیچ گرانمایه آن نداد