1 واقف نشود کسی بر اسرار قضا بس بوالعجب است کار و بازار قضا
2 در کوی حقیقت همگان معذورند کس نیست که او نیست گرفتار قضا
1 چون شخص به نورِ ذکر بینا گردد موسی صفت او به طور سینا گردد
2 عیسی زبان در قدم و دم باشد در گنبد نیلگون مینا گردد
1 در دایرهٔ وجود موجود تویی مقصود نگویمت که معبود تویی
2 گر در غزلی نام خط و زلف برم می دان که بهانه است مقصود تویی
1 در نفی تو خلق را امان نتوان داد جز در ره اثبات تو جان نتوان داد
2 با آنکه زتو هیچ مکان خالی نیست در هیچ مکان از تو نشان نتوان داد