1 کسی کو درد پنهانی ندارد تنی دارد ولی جانی ندارد
2 اگر جانی هوس داری طلب کن تب و تابی که پایانی ندارد
1 ایکه با نادیده پیمان بسته ئی همچو سیل از قید ساحل رسته ئی
2 چون نهال از خاک این گلزار خیز دل بغائب بند و با حاضر ستیز
1 راهب دیرینه افلاطون حکیم از گروه گوسفندان قدیم
2 رخش او در ظلمت معقول گم در کهستان وجود افکنده سم
1 بود انسان در جهان انسان پرست ناکس و نابود مند و زیر دست
2 سطوت کسری و قیصر رهزنش بند ها در دست و پا و گردنش
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران