1 بر هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین یک باره بشسته دست از دنیی و دین
2 در گوشه نشستهام به فسقی مشغول هرگز که شنیده فاسق گوشهنشین
1 خم ابروی او در جانفزائی طراز آستین دلربائی
2 خدا را محض لطفش آفریده به نام ایزد زهی لطف خدائی
1 دوش اشکم سر به جیحون میکشید دل بدان زلفین شبگون میکشید
2 ناتوان شخص ضعیفم هر زمان اشکریزان ناله را چون میکشید
1 در این چنین سره فصلی و نوبهاری خوش خوشا کسیکه کند عیش با نگاری خوش
2 کنار جوی گزین گوش سوی بلبل دار کنون که هست به هر گوشهای کناری خوش