1 هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد خواستم گر آتش از همسایه، خاکستر نداد
2 اعتباری دولت جمشید را پیدا نشد تاک تا از دودمان خود به او دختر نداد!
3 کار عشق این است کز دل ها زداید تیرگی هیچ کس آیینه ی روشن به روشنگر نداد
4 نسبتی در عاشقی ما را به مرغ بسمل است تا ز ما صیاد سر نگرفت، ما را سر نداد
5 از فلک نتوان به افسون یافت کام دل سلیم مار هرگز مهره ی خود را به افسونگر نداد