کسی کش نیست طاقت کز قبا پیراهنت از جامی غزل 417

کسی کش نیست طاقت کز قبا پیراهنت بیند

1 کسی کش نیست طاقت کز قبا پیراهنت بیند کجا تاب آورد کز پیرهن نازک تنت بیند

2 جفای تو همه با خویش خواهد عاشق بی دل نمی خواهد که فردا دست کس در دامنت بیند

3 نبیند سر حسنت را کسی زینسان که من بینم مگر چون مردم چشم من از چشم منت بیند

4 نیارد گشت گرد شمع رویت دل چو پروانه ز بس پروانه جان عاشقان پیرامنت بیند

5 گر آهو شیوه چشم تو بیند از خدا خواهد که خود را کشته پیش غمزه صید افکنت بیند

6 نیاید آشکارا خنده بر لب غنچه را دیگر اگر دزدیده زیر لب تبسم کردنت بیند

7 به پای روزنت جامی چه آید بهر نظاره چو نبود زهره آتش که سوی روزنت بیند

عکس نوشته
کامنت
comment