-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کس به دور نرگس مست تو هشیاری ندید آسمان جز فتنهٔ چشم تو بیداری ندید
2 او چه داند حال ظلمت دیدگان عشق را در جهان غیر از نگاه خود ستمکاری ندید
3 تا به لب آمد غم دل از برای غمخوری لیک غیر از خویشتن بر خویش غمخواری ندید
4 گاه در پایت فتد گه در کمر پیچد تو را کس به دور عارضت چون زلف، عیاری ندید
5 از برای امتحان هر سو که دل گردیده است جز اجل در پیش روی خویش دیواری ندید
6 می کشد شرمندگی آخر سعیدا هر که او غیر گفتار عبث از خویش کرداری ندید