بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما از سعیدا غزل 46

بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما

1 بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما مژگان چشم آبله شد خار راه ما

2 از عجز ما همیشه قوی رشک می برد با برق می زند دو برابر گیاه ما

3 یک نکته ای است در نظر اهل معرفت از خط سرنوشت شکست کلاه ما

4 از خشم چرخ و کشمکش دست روزگار شد چون کمان شکستگی ما پناه ما

5 جایی که چشم عفو تو مژگان به هم زند در دیدهٔ [صواب] نشیند گناه ما

6 چون خط و خال، زینت روی دو عالم است سودای مفلسانه و فقر سیاه ما

7 تا بوسه دست داده سعیدا به پای او ساییده است سر به ثریا کلاه ما

عکس نوشته
کامنت
comment