1 بدون معنی اگر حسن یوسفی داری ز صحبت تو زلیخا شود دل افسرده
2 یقین شناس که صورت تن است و معنی جان اگر بحسن گرو ز آفتاب و مه برده
3 برو بصورت تنها مکن بمردم ناز که دل زکس نبرد حسن شاهد مرده
1 از نور یار چون نفسم خانه روشن است بیرون برید شمع که کاشانه روشن است
2 نازم به فیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشن است
1 بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست
2 وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد تشنگی از هر طرف، جویی به حیوان بر نخاست
1 آتشین لاله ی دل صد ورق است هر ورق مایده ی صد طبق است
2 غشق می خوانم و می گریم زار طفل نادانم و اول سبق است