1 بدون معنی اگر حسن یوسفی داری ز صحبت تو زلیخا شود دل افسرده
2 یقین شناس که صورت تن است و معنی جان اگر بحسن گرو ز آفتاب و مه برده
3 برو بصورت تنها مکن بمردم ناز که دل زکس نبرد حسن شاهد مرده
1 خوناب آتشین ز سر من گذشته است وین سیل آتش از جگر من گذشته است
2 مرغ هوای خلدم و تا پر گشوده ام صد تیر غم ز بال و پر من گذشته است
1 گرد محنت به طوف منزل ماست زهر غم تشنه ی لب ماست
2 برق آتش فروز جوهز کل دود اندیشه های باطل ماست
1 من نگویم که درین شهر ستمکاری هست همه دانند که ما را به تو بازاری هست
2 حد من نیست که در پیش تو گویم سخنی دوست داند که مرا قوت گفتاری هست