- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر قدر غم بیند از گردون بود دانا خموش غنچه سانم دل پر از خون باشد و لبها خموش
2 چشم اگر پوشی رود در خلوت آرام دل موج چون ماند از تپیدن می شود دریا خموش
3 کی تواند مظهر درد تو شد هر سینه ای در دلم آتش فروزان است و در خارا خموش
4 نسبت به دردم ز مجنون است با فرهاد بیش نالد از فریاد ما کوه و بود صحرا خموش
5 مرد را زیباست جویا عشق نه اظهار عشق دل در افغان است گو باشد زبان ما خموش