- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه رو از ناز می تابد، گه نظاره ماه من ندارد از لطافت عارضش تاب نگاه من
2 به فتوای کسی خون مرا ریزی که در محشر کنم گر دعوی خون، باز خواهد شد نگاه من
3 مرا کشتی که خوش حالی به آن غایت که پنداری تو خواهی بود، فردای قیامت، دادخواه من
4 به نزدیک شما، ای کشته گان عشق، می آیم به درد حسرت آرایش کنید آرامگاه من
5 ز حسرت می روم سوی تو، از غیرت نمی بینم که از رویت مبادا لذتی یابد نگاه من
6 ز عشق کوهکن شیرین به خود می نازد و خسرو به این خوش دل که دارد این غرور از عز و جاه من
7 بر افکن پرده از حیرت، چو عرفی بی زبانم کن چرا بسیار می کوشی در اثبات گناه من