-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه همین خندهٔ گل از پی نشو است و نماست ای بسا گریه که چون شمع ز باد است و هواست
2 سرکنم خم به طمع این چه حکایت باشد دست بالا نکنم گر همه هنگام دعاست
3 دلنشین شد بد و نیک و ادب و بی ادبی تا ز پیش نظرم رسم تواضع برخاست
4 غم خورد طالب و گو شاد نگردد محبوب گرچه خورشید نبالید ولیکن مه کاست
5 پرسش حشر به قانون شریعت باشد که همین سلسله تا روز قیامت برپاست
6 بی جمال تو مرا شب نشود هرگز روز از جهان می شنوم وعدهٔ رؤیت فرداست
7 گر سخن از قد رعنای تو آید به میان روز محشر ز همه حرف سعیدا بالاست