نه همین نازش مرا منع از از سلیم تهرانی غزل 520

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

نه همین نازش مرا منع از رخ او می‌کند

1 نه همین نازش مرا منع از رخ او می‌کند هر گره در زلف، کار چین ابرو می‌کند

2 بی‌دماغی کرده است از بس که حالم را خراب حیرتی دارم که گل را چون کسی بو می‌کند؟

3 چون گل رعنا رخش با لاله هرجا چهره شد رنگ روی زرد من هم، پشتی او می‌کند

4 در تمام عمر سازد جمع، برگ سوختن زندگانی این چنین باید که هندو می‌کند

5 خندهٔ مستانه حد کیست در باغ جهان؟ محتسب اینجا دهان غنچه را بو می‌کند

6 مرد، می‌باید که پا محکم کند اینجا سلیم شیر دیبا را نهیب عشق، آهو می‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر