1 نه باد قبولی ز هنر می جهدم نه چرخ اساس دولتی می نهدم
2 از عمر بشکرم که بهر گونه که هست آخر بگذشتن مددی می دهدم
1 بر لاله ز عارض تو هر دم ز نخست پیش زنخت برگ سمن هم ز نخت
2 تا خوشی ز نخی تو زنخی خوش می زن کین خوبی تو چو کار عالم زنخست
1 دلم نخست که دل بر وفای یار نهاد به بی قراری با خویشتن قرار نهاد
2 ز جان امید ببّرید و دل ز سر برداشت پس انگهی قدم اندر ره استوار نهاد
1 یاد تو کند کسی که خامش باشد مست تو بود کسی که باهش باشد
2 آنجا که برد غمزۀ تو دست بتیغ جان آن ببرد که خویشتن کش باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به