1 نه پیوستم درین بستان سرا دل ز بند این و آن آزاده رفتم
2 چو باد صبح گردیدم دمی چند گلان را آب و رنگی داده رفتم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کجا این روزگاری شیشه بازی بهشت این گنبد گردان ندارد
2 ندیده درد زندان یوسف او زلیخایش دل نالان ندارد
1 دلا نارائی پروانه تا کی نگیری شیوهٔ مردانه تا کی
2 یکی خود را به سوز خویشتن سوز طواف آتش بیگانه تا کی
1 شد اسیر مسلمی اندر نبرد قائدی از قائدان یزد جرد
2 گبر باران دیده و عیار بود حیله جو و پرفن و مکار بود
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به