- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه گمانم آدمی زاده بدین جمال باشد نشنیده ام فرشته که باین کمال باشد
2 مگر از پری و غلمان کند ازدواج و آنگه چو تو آدمی بزاید که بدین جمال باشد
3 بکدام شهر رسمست و کدام ملک یا رب که بسروش آفتاب و بمهش هلال باشد
4 نکند دوام عقلم بر آفتاب عشقت که بقای شبنم و مهر بسی محال باشد
5 سر کوی تو بهشت است و منم مجاور آنجا نه بهشتیم خدا را اگرم ملال باشد
6 بمن آنکه کرد شنعت که چرا شدی پریشان خم زلف دید و دانست مرا چه حال باشد
7 شب وصل برنتابد بحدیث روز هجران بصباح حشر گویم اگرم مجال باشد
8 نبرم زخضر منت پی جرعه زلالش که بخون دل بجامم همه شب زلال باشد
9 نکنم شکایت از هجر و پزم زصبر حلوا که بحنظل فراقت شکر وصال باشد
10 زچه خال را بپوشی و کشی بدیده میلم که نه مردمک بچشمم که سواد خال باشد
11 زکدام ملت استی زکه داشتی تو فتوی که زکافر و مسلمان بتو خون هلال باشد
12 زشمیم طره دوست نسیم شد معطر که نه لطف در صبا بود و نه در شمال باشد
13 سخنی زلعلت آشفته چو گفت همچو طوطی همه دختران طبعش شکرین مقال باشد
14 بفشاند آستین شیخ بنظم ما و غافل که بجز مدیح حیدر نه مرا خیال باشد