- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم ور جنت فردوس بود، دوست ندارم
2 از دست رقیبان نروم، ور برود سر من خاک در دوست به دشمن نگذارم
3 پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک از دیده من رفت و نیامد به کنارم
4 آن دم که دهم جان و به خاکم بسپارند من خاک درش را به دل و جان نسپارم
5 بر خاک درش میرم و چون خاک شوم من زان در نتوانند برانگیخت غبارم
6 در نامه چو نامت نبود نامه نخواهم و آن دم که به یادت نزنم دم نشمارم
7 کو دولت آنم که شبی با تو نشینم؟ کو فرصت آنم که دمی با تو برآرم؟
8 در نامه همه شرح فراق تو، نویسم بر دیده همه نقش خیال تو نگارم
9 چشمان سیاه تو به اول نظرم مست کردند و بکشتند در آخر به خمارم
10 یارب چه دلست آن دل سنگین که نشد نرم؟ از « یارب» دلسوز من و ناله زارم
11 گویند که سلمان سر و جان در قدمش باز گر کار به سر میرودم بر سر کارم