-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گلی به رنگ رخش گلستان ندارد هیچ بهار گلشن حسنش خزان ندارد هیچ
2 چه دست بر کمرش بردن و چه خمیازه که چون میان دو مصرع، میان ندارد هیچ
3 کسی که رفته چو نور نظر مرا از چشم نشانش از که بجویم، نشان ندارد هیچ
4 نتیجه ای که دهد راستی، تهیدستی ست الف همیشه برای همان ندارد هیچ
5 بریز خون سلیم و برو فراغت کن کسی به همچو تویی این گمان ندارد هیچ